صدوق با سند خویش از عبدالله بن منصور روایت کرده که گوید  :

از امام صادق علیه السلام پرسیدم: درباره ی شهادت پسر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم برایم بگو. فرمود: پدرم از پدرش روایت کرده که چون مرگ معاویه فرا رسید، پسرش یزید ملعون را فراخواند و پیش روی خود نشاند و گفت: پسرم ! من همه ی گردنکشان را برای تو خوار کردم و همه ی شهرها را برای حکومت تو آماده ساختم و حکومت و آنچه را در آن است، طعمه ای برایت قرار دادم، ولی از سه نفر بر تو بیم دارم که به مخالفت با تو بکوشند. آنان عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و حسین بن علی اند. اما عبدالله بن عمر، او با توست. با او باش و رهایش نکن. اما عبدالله بن زبیر، اگر بر او دست یافتی قطعه قطعه اش کن که او بر تو هجوم خواهد آورد، آن گونه که شیر به روی شکارش می افتد و با تو از در نیرنگ وارد می شود، آن گونه که روباه سگ را فریب می دهد. اما حسین، می دانی که چه بهره ای از پیامبر دارد و پاره ای از گوشت و خون رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم است و می دانی که عراقیان سرانجام او را به سوی خود فراخواهند خواند و سپس یاری نمی کنند و تباهش می سازند. اگر بر او دست یافتی، حق و جایگاهش را نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم بشناس و به کارهایش او را مؤاخذه نکن. علاوه براین ما با او خویشاوندی هم داریم. مبادا که با او بدی کنی و از تو رفتار ناشایستی ببیند. [1] .ابن اعثم افزوده است:و اما حسین بن علی، اوه! اوه! ای یزید! درباره ی او چه بگویمت؟ مبادا متعرض تو شود. برای او ریسمانی بلند بکش و بگذار هر جای زمین که می خواهد بچرخد و آزارش مده، ولی تهدیدش کن. مبادا با او درافتی و شمشیر و نیزه به میان آید! به او عطا کن، احترامش کن. اگر یکی از خاندانش تهیدست شد، آنان را وسعت بده و راضی شان ساز که آنان خاندانی اند که جز رضا، راضی شان نمی سازد و جز جایگاه والا در خورشان نیست. پسرم! مبادا با دستی آلوده به خونش خدا را ملاقات کنی و از هلاک شدگان باشی. همانا ابن عباس به من گفته است که: خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم بودم و او در آستانه ی وفات بود. حسین بن علی را به سینه چسباند، در حالی که می گفت: این از پاکان نسل من و فروغهای خاندان و بهترینهای نسل من است. خجسته مباد آنکه پس از من حرمت او را نگه ندارد. ابن عباس گوید: سپس پیامبر خدا از هوش رفت و پس از ساعتی دوباره به هوش آمد و فرمود: ای حسین! روز قیامت در پیشگاه خداوند، با قاتل تو مخامصه خواهم داشت. خوشم که خداوند، مرا طرف و خصیم قاتل تو در روز قیامت قرار داده است!

پسرم! این حدیث ابن عباس بود. من هم حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم برایت بگویم فرمود: روزی جبرئیل نزد من آمد و خبر داد که ای محمد! امت تو فرزندت حسین را می کشند و قاتل او ملعون این امت است. پسرم! پیامبر خدا قاتل حسین را بارها لعنت کرد. خوب بنگر و مواظب باش که اذیتی به او نرسانی. پسرم! به خدا قسم حق او بزرگ است و دیدی که من در زندگی ام چگونه او را تحمل می کردم و گردن خود را برایش کج می کردم، در حالی که او با من سخن تند می گفت و دلم را می آزرد و جوابش نمی دادم و چاره ای هم نداشتم، چرا که او امروز، بازمانده ی زمینیان است و هر که را بیم دهند، راه عذر بر او بسته است. [2] .

[1] امالی، ص 129? 
[
2] الفتوح، ج 4، ص 356?